[Verse] فاطمه محمدپور با هنر دست هاش موها رو کوتاه میکند با عشق بیپایانش هر روز صبح زود بیدار میشود برای زیبا کردن روز مردمش [Verse 2] دخترش ساناز کمکش میکند دستاش به کار میآید چشماش میدرخشد با هم میسازند دنیای زیباییها در آینه لبخند مشتریها [Chorus] فاطمه با قیچیهاش میرقصد ساناز همراهش میخندد آرایشگاهشون پر از شور و حال زیبایی رو میبینند در هر حال [Verse 3] تلاش میکند از صب تا شب تا موها رو به بهترین شکل بچینه موها رو میبینه هنرش رو نشون میده افسانهٔ زیبایی میسازه بیدلهره [Bridge] ساناز همیشه کنارش میایسته کار رو یاد میگیره با دل و جان رویاهای بزرگ در سرشون آرایشگرها رو دوست دارن همهجا [Chorus] فاطمه با قیچیهاش میرقصد ساناز همراهش میخندد آرایشگاهشون پر از شور و حال زیبایی رو میبینند در هر حال