가사
از جنگلِ ارواح می ترسم
از سایه های ساکت و موذی
از باد، که در شاخه می پیچد
آهسته با آهنگِ پیروزی
با درد تکه تکه خواهد شد
هرکس که قلبی مطمئن دارد
مادربزرگم وقت مرگش گفت
که واقعا این خانه جن دارد
هرجا چراغِ روشنی دیدی
در دورهای خالی، از اوهام
یا چشم های خیره ی گرگی ست
یا برق دندان های خونآشام
کولاکِ سنگینی است چون شیطان
در آسمان، برف می روبد
انگار خونِ تازه می خواهد
دیوی که هرشب مُشت می کوبد
کوهِ بلندِ شهر را یک روح
از استخوانِ سگ تراشیده
داغ است مثل خنده ی شیطان
خونی که روی شیشه پاشیده
آینده ی این شهر تاریک است
آینده ی این شهر غمگین است
جن ها کت و شلوار می پوشند
این قصه ی شهری نمادین است
در انتظارِ مرگ، خاموشیم
جز خون و گریه ارتباطی نیست
مادربزرگم قبلِ مُردن گفت
که تا ابد، راهِ نجاتی نیست